غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

روی پای خودت بایست

عزیزم این روزها سعی میکنی جایی را بچسبی و با کمک وسیله های مختلف مثل مبل، صندلی، ماشین لباسشویی، صندوق و ... روی پای خودت بایستی آفرین دخترم همیشه روی پای خودت بایست   ...
11 مهر 1392

غزل در راه بازگشت از مدرسه

دخترم، هر روز ظهر بعد از تعطیل شدن مدرسه ، من هم مثل شاگردام، با ذوق مدرسه رو به عشق دیدن تو ترک می کنم. وقتی میام دنبالت و رو صندلی کودک محکم می بندمت اوّلش یه ذرّه بغض می کنی امّا وقتی می بینی چاره ای نیست و باید تا رسیدن به خونه بشینی، آروم میشی و از پنجره بیرونو تماشا می کنی اینقدر نگران سکوتت می شم که گاهی یه گوشه ای می ایستم و نگات می کنم آفرین به دخمل خوبم که کمربندشو می بنده!!! ...
6 مهر 1392

فصل پاییز و ماه مهر

دخترک صبورم بالأخره فصل زیبای پاییز، برگ ریزان و ماه مهر رسید، روز اوّل مدرسه توروبردیم خونه آقاجونشون بعد از مدرسه اومدم دنبالت و برای اولین بار تنهایی روصندلی کودک نشستی رو صندلی آروم بودی و بین راه خوابیدی روزهای دیگه تورو بردیم خونه همسایه مامانم اینا(خونه خانم حافظی) خانم حافظی دوتا دختر جوون و مهربون به نام رقیه و زهرا داره، اونا خیلی باهات بازی می کنن امروز و دیروز که اومدم دنبالت، نمی اومدی بغلم من از این بابت خوش حال میشدم، حس می کردم اونجا بهت خوش می گذره عزیزم، ممنونم که باهام همکاری می کنی، الهی دورت بگردم که صبح ها به سختی از خواب ناز بیدار می شی دخت...
4 مهر 1392
1